عبدالله سیاهویی از اعضای زرمبش در نوشتهای در نقد رحیم بلوچستانی و در حقیقت در نقد دموکراسی، زمین و زمان را درهم پیچیده تا به خواننده بفهماند که ایرانی و بلوچ دو ملت جدا از هم هستند و دشمن سرسخت یکدیگر! نتیجهگیری وی این است که بلوچ و اقوام دیگر ایران هیچگاه نمیتوانند همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشند و باید هرکدام راه خود را در پیش گیرند و به دنبال استقلال سرزمین خود باشند!
البته نوشتههای آقای سیاهویی مانند سیاستهایی که خود زرمبش در پیش میگیرد و مانند آفتابپرست هر روز به جهتی روی میگرداند، سرشار از تضاد و تناقض است، زیرا علیرغم اینکه بر موضع استقلالطلبی زرمبش شدیدا مصّر است، به این مسئله نیز معترف میشود که: «این حق (حاکمیت ملی، استقلال و...) از نظر حقوقی نمیتواند شامل ملت بلوچ شود چراکه ملت بلوچ با پدیده ملت بزرگ ایران روبروست».
عجیب است که این عضو زرمبش معادلات جهانی و بینالملل را به خوبی درک میکند و چنانکه خود مینویسد به این موضوع کاملا آگاه است که: «در عصر گلوبالیزاسیون حاکمیت متعلق به ملت ایران است و هیچ قانونی نمیتواند این حق را تا زمانی که پدیده ملت ایران سندیت داشته باشد، از ملت ایران بگیرد»، اما با این وجود متاسفانه سیاست زرمبش به گونهای تعریف شده است که نمیتواند خود را با اصول بینالملل تطبیق دهد.
زرمبش هیچگاه نتوانسته است انکار کند که بلوچ بخشی از ملت ایران است و بلوچستان همانند دیگر مناطق ایران هویتِ تاریخی سرزمین ایران را تشکیل میدهد. مردم بلوچ مرزبانان دلیر و نگاهبان امنیت و فرهنگ میهن همچون جانمان بوده و هستند، پس چگونه میتوان ایشان را از افتخار ایرانی بودن سوا گردانید؟
جنگ هشت ساله ایران و عراق به هر تحلیل و تعبیری نمونه بارز اتحاد و شوریدگی تمام اقوام ایران بر علیه دشمن و شهادت بر پیمان مستحکم اتحاد بود. اما آقای سیاهویی که خود را به عنوان نماینده سیاسی زرمبش معرفی میکند چشم خود را بر تمام حقایق بسته و کورکورانه ادعا مینماید که: «طرح خواست حق تعیین سرنوشت برای ملت بلوچ در چارچوب ایران موردی پیدا نمیکند»!!!
چنانکه از مقالات آقای سیاهویی برمیآید، ایشان پیوند گسست ناپذیر، عمیق و تاریخی مردم بلوچ با دیگر اقوام ایران در چارچوب سرزمینی مشترک را موضوعی مبرهن یافته است و به خوبی متوجه گردیده است که «در روند گلوبالیزاسیون مصلحت بلوچ بر این است تا منافع گره خوردهاش را در چارچوب ایران جستجو کند»، اما در ادامه همین مطلب ادعایی نابخردانه و متناقض را مطرح میکند که: «رابطهی ملت بلوچ با ایران رابطه اشغالگر و اشغال شده است و منافع ملت بلوچ با منافع ملت ایران در تضاد است»!!!
در غوغایی که گروهها و احزاب متعدد به راه انداختهاند، همه پلاکاردهایی بدست دارند که بر روی آن عبارت «دموکراسی» حک شده است، هرکدام با تعبیر و نگاه خود لیک همگی ادعای دموکراسی دارند، اما نگاه زرمبش به مسایل سیاسی بهت برانگیز و گویا ناشناخته مانده است. آقای سیاهویی معتقد است که: «دموکراسی در ایران نمیتواند تامین کننده حاکمیت ملی ملت بلوچ شود»!!!
در ادامه همچنین آقای سیاهویی وابستگی سیاسی و اقتصادی، جغرافیایی و فرهنگی ملت بلوچ با جمیع ملت ایران را تایید میکند و این حقیقت را بازگو مینماید که: «از نظر موازین بینالمللی و از نظر حقوقی تمامیت ارضی کشورها یک اصل خدشه ناپذیر است که سازمان ملل و موازین بینالمللی متعهد به دفاع از آن هستند».
اما نهایتا یک سوال پیش میآید که اگر حاکمیت ملی بلوچ با دموکراسی بدست نمیآید پس با چه عنصر دیگری قابل تحقق است؟ آیا از دموکراسی بالاتر نیز هست؟
آیا حاکمیتی که زرمبش در پی آن است با تنشسازی و متشنج نمودن فضای سیاسی محقق میشود؟ آیا راه چاره حمایت بیدریغ از گروه کشتار جندالله است؟
اگر حاکمیت ملی با «همزیستی مسالمت آمیز» برقرار نمیشود پس آیا با جنگ و جبههگیری و گذاشتن لبهی تیز شمشیر بر ریسمان اتحاد اقوام ایرانی به وقوع میپیونند؟
اگر فرض محال را بر این بگذاریم که همه مردم بلوچ در راستای نظریه استقلالطلبی با زرمبش همراه شوند، حال اگرسازمان ملل و موازین بینالمللی که به قول خودتان امیدی به حمایتشان نیست نتوانند با شعار شما همکلام شوند، اگر تنها مراجع حقوقی بینالمللی حقی برای ادعای شما قایل نشوند پس در این راه نفسگیر چه کسی شما را یاری رسان خواهد بود و چگونه پروژه واهیتان را به سرانجام خواهید رساند؟
این فرض در حالیست که تمام مردم بلوچ با شما همراه باشند، حال که چنین نبوده و نخواهد بود و خود میدانید که گروهی بسیار قلیل هستید! مطمئنا تصور آنچه ادعا میکنید برای خودتان نیز لاممکن است.
نویسنده: نورمحمد بجارزهی
ایمیل دریافتی